Publicado em 2 de fevereiro de 2007
گفتوگو بين پرسنل نظامي و جامعهي مدني با حمايت از ائتلاف جهاني نيروهاي مسلح در دفاع از صلح و دمكراسي por Gustavo MARIN | ||
وضعيت صلح بين انسانهايي كه كنار هم زندگي ميكنند وضعيت طبيعي نيست؛ وضعيت طبيعي جنگ است. مقصود هميشه تخاصمات آشكار نيست اما دستكم تهديد بيوقفه به جنگ است. بنابراين، وضعيت صلح بايد برقرار شود زيرا براي آنكه بتوان در مقابل خصومت خود را در امان داشت، كافي نيست كه خصومتها بازداشته شوند... امانوئل كانت، به سوي صلحي پايدار، 1795 گفتگو بين پرسنل نظامي و شهروندان غيرنظامي براي ايجاد يک جامعهي جهاني مسوول، چندگانه و همبسته ضروري است ايجاد رابطهاي جديد بين پرسنل نظامي و شهروندان غيرنظامي كه ميتواند بنيادهاي صلحي پايدار را فراهم آورد، بيانگر چالش تعيينكنندهاي در زمانهي ماست. در واقع، مشخصههاي جرم عليه انسانيت، كشتار جمعي، ديكتاتوري، سازوكارهاي نظاممند و گستردهي شكنجه در بسياري از كشورها عبارت است از مناسبات آشتيناپذير از يك سو بين كساني كه اقتدار و قدرت را به كمك ارتش در اختيار دارند، و جامعهي مدني از سوي ديگر. تلاش براي ايجاد گفتگو بين نيروهاي مسلح و شهروندان غيرنظامي برپايهي احترام متقابل و با هدف تعقيب صلح، راهي را ميگشايد كه جوامع قرن بيست و يكم را به دنيايي سوق ميدهد كه ملتها در آن ميتوانند در آرامش زندگي كنند. افزايش شدت كشمكشها در آغاز اين قرن ما را به اين فكر واداشت كه شايد چنين چالشي تا حدي تخيلي است. كشورها جنگ ميكنند، بين ملتها كشمكشهايي درميگيرد، و رژيمهاي اقتدارگرا سلطهي قدرتمندي بر تودهها اعمال ميكنند. در چنين شرايطي گفتگو بين جامعهي نظامي و مدني بيش از پيش به يك اجبار تاريخي تبديل ميشود. بياغراق اين گفتوگو مسيري روان و راحت را طي نخواهد كرد. از لحاظ تاريخي، نيروي نظامي اغلب به درستي از سوي مخاطبانش مورد شك و ترديد قرار دارد. نيروي نظامي در رژيمهاي سياسي معيني ابزار ديكتاتوري و سركوب تلقي ميشود. در بسياري از كشورها، در تمامي قارهها، ضايعههاي ناشي از جنگ و كشمكش هنوز براي هزارها و حتي ميليونها انساني كه مستقيم يا غيرمستقيم از ناپديد شدن نزديكان خويش، تعقيب و پيگرد، شكنجه و تبعيد در رنجاند وجود دارد. به اين دليل رابطهي بين نيروهاي مسلح و شهروندان غيرنظامي جوياي اين گفتوگو بيانگر هدفي است اخلاقي، سياسي و تاريخي كه در رژهي طولاني مردم به صلح به اوج ميرسد. بنياد شارل لئوپولد ماير براي پيشرفت انسان، بنيادي مستقل در سوييس، كوشيده است اين گفتگو را بين بخشهاي نظامي و غيرنظامي جامعه طي يك دهه برقرار سازد زيرا بر اين اعتقاد است كه اين گفتگو براي ايجاد جامعهي جهاني مسوول، چندگانه و همبسته ضروري است. نقش نيروهاي نظامي در جامعهي مدرن حتي اگر علناً اين موضوع بيان نشود، نيروهاي نظامي قلب حيات سياسي بهويژه در عرصهي بينالمللي هستند. اما نقش آن در دنيايي به سرعت در حال تغيير بهخوبي تعريف نشده است. سرباز، اسير ميان جنگ و صلح و شاغل در سازماني سلسلهمراتبي، انعطافناپذير و بسته بنا به تعريف، در قلب جوامعي جاي گرفته است كه بيش از پيش باز و شفاف ميشوند و نسبت به استفاده از خشونت خوددار هستند. او كه از تخصص و فنوني فزاينده برخوردار است بايد براي خود جايگاهي بيابد كه اغلب از سوي همه مورد مجادله قرار ميگيرد. با اين همه، سرباز بهتر از هر كسي ميداند كه اين نظم اجتماعي جهاني كه درست در مقابل چشمان او زاده ميشود نميتواند بدون او ساخته شود. مسلماً، شخص نظامي كه به حرفهاي نظامي و از اينرو به ناگزير به جنگ جذب شده است، اغلب بنا به همين رابطه به جزء نامشروط صلح تبديل ميگردد؛ صلحي كه او ميشناسد به تنهايي رخ نميدهد اما بايد به بهاي دشواريهايي عظيمي ساخته شود. با اين كه سرباز آموزش ديده كه خدمت كند و مراقبت كند يعني در بنياد خويش يك نگهبان است، آگاه است كه اين صلح به اصلاحات ژرفي در شيوههاي خود حكومتها وابسته است. اين اصلاحات تا زماني كه حكومتها مطابق با الگوي حكومتهاي شكستخوردهي جامعهي بينالمللي ناكارآمد باقي بمانند، امكانناپذير خواهد بود، همانند بسياري از مناطق كه دمكراسي در آنها محدود است يا به طرز ضعيفي به اجرا گذاشته ميشود. از آنجا كه نيروهاي نظامي جزيي از جامعهي مدرن هستند كه با آن كنش متقابل دارند، و دقيقاً به اين دليل كه اين جامعه گاهي ميل دارد وجود آن را به فراموشي بسپارد، ناگزير بايد گفتگويي دائمي بين دو طرف تثبيت شود. با اين ديدگاه يك «كارگاه نظامي» توسط بنياد شارل لئوپولد ماير ايجاد و سازمان يافته است و سالهاست به فعاليت خود ادامه ميدهد. در جريان فعاليت اين كارگاه برنامهاي براي ديدار بين نيروهاي مسلح و شهروندان غيرنظامي اجرا شد. اين برنامه مدافع بررسي عميق رابطه بين نيروهاي نظامي و جامعهي مدني از يك سو، و از سوي ديگر توجه به نقش نيروهاي مسلح در دنيايي است كه در آن جنگ سنتي كه هزاران سال انجام ميشده رفته رفته ناپديد ميشود. اين جنگ مدرن، كه اشكال تحملناپذيري مانند سلاحهاي هستهاي و بيولوژيك، تروريستها و غيره را در برگرفته، نه تنها فاقد قدرت است بلكه اغلب تجاوز به حقوق بشر تلقي ميشود. ابتدا، محل اين ديدارها كشور فرانسه با مشاركت بازيكنان كليدي مانند ژنرال ژان كو يا ژنرال ژان رنه باشله بود. به سرعت ميز گفتگو فراتر از مرزهاي فرانسه گسترش يافت و افرادي از سراسر اروپا، روسيه و هند در آن شركت كردند. ديداري بينالمللي در سانتياگوي شيلي در اكتبر 2005 با حضور پرسنل نظامي از آلمان، آرژانتين، بوليوي، برزيل، شيلي، كلمبيا، اكوادور، اسپانيا، فرانسه، هند، پاكستان، اوروگوئه و ونزوئلا برگزار گرديد. مباحث مطرح به اخلاقيات سربازي، نيروهاي مسلح و قدرت دمكراسي، امنيت و يكپارچگي منطقهاي مربوط بود. اين ديدارها به گفتگويي بسته بين افراد نظامي محدود نبود. آنچه ماهيتي منحصربفرد به آن داد اين واقعيت بود كه پرسنل نظامي آشكارا و آزادانه، اغلب براي نخستين بار، با نهادهاي مدني، حقوق بشر و سازمانهاي جوانان به گفتوگو پرداختند. انتخاب سانتياگو به عنوان محل گردهمايي تصادفي نبود. شيلي در حال بازسازي خود از دوراني دردناك در تاريخ خويش است و آمريكاي جنوبي در كل از زمان استقلال خويش در بيش از دو قرن گذشته، بياغراق صحنهي مناسبات بسيار پيچيده بين نيروهاي نظامي و جامعهي مدني بوده است. جستجو براي يافتن الگوهايي از صلح و امنيت: تنشها و مسائل مطرح اين گردهماييها نشان داد كه الگوهاي موجود براي صلح مطلوب نيستند. الگوي صلح هژمونيك كه ميراث الگوي امپراطوري سابق براي صلح است، همان الگويي است كه به نظر ميرسد ايالات متحد ــ دست كم دولت جمهوريخواه آن ــ در ابتداي سده بيست و يكم ترجيح ميدهد. اين نقش قدرت آمريکا موضوعات مهمي را پديد آورده است زيرا بيانگر مسئلهاي بغرنج در تثبيت تام و تمام كشورهايي است كه هر نوع هژموني را رد ميكنند. مدل ممكن ديگر براي صلح امنيت جمعي است. اگرچه اين الگو ماهيت جذابي دارد، اما بسياري از توقعات را به گونهاي مهم ناديده ميگيرد. سازمان ملل، ابزار اصلي امنيت جمعي طي شصت سال، به يكباره امكانات و محدوديتهاي چنين نظامي را نشان داده است. در اينجا همان مشكل هميشگي مطرح ميشود: چگونه ميتوان سازمان ملل را اصلاح كرد؟ اين بحث به جاي اين كه به پايان رسيده باشد مورد علاقهي خاص نيروهاي نظامي است زيرا سازمان ملل راه را براي هر چيزي ميگشايد كه بر الگوهاي جديد برقراري صلح تاثير ميگذارد. علاوه بر اين، سازمان ملل تسمهي انتقال اصلي بين عمليات نظامي ملي و سازماندهي بينالمللي و فراملي قطعنامههاي مربوط به كشمكشهاست. اما با وجود موفقيتهاي آن در اينجا و آنجا، سازمان ملل به سرعت محدوديت خود را در اين قلمرو تشخيص داده است. تجربهي اروپاييها در بستر نامطمئن اوضاع كنوني همچنان يك نمونهي تاريخي باقي مانده است. مسلماٌ با عطف به تاريخ گذشته كه كه اروپا محل جنگهاي جهاني بوده، اين منطقه نميتواند به عنوان يك نمونه انتخاب شود. با اين همه، بهرغم مسائل بالكان و تنشهاي شرق، وجود شصت سال صلح و آرامش در اين قاره در معنايي گسترده، اروپا را شايستهي آن ميكند كه با دقت مطالعه ميشود. صلح مستلزم مفهوم جديدي از امنيت است در چند سال گذشته نهادهاي نظامي و سازماني مفهوم امنيت را مورد بررسي مجدد قرار دادند و در همان حال ايدهي امنيت انساني را در مفهومبندي و مدلهاي عملياتي در معنايي گستردهتر از مفهوم سنتي امنيت كه اساساً در رويكردي نظامي به كار ميرود ادغام كردند. از اين به بعد، مفهوم جديد امنيت موضوعاتي مانند امنيت اقتصادي، غذايي، پزشكي و محيط زيست را در بر ميگيرد. اين نمودار كه شايد با تكامل شعايري ايجاد شده كه بنا به آنها افراد مقدم بر كشورها هستند، همچنين ناشي از تغييراتي ژئواستراتژيكي است برآمده از جهاني كه در آن كشمكشهاي بينالمللي با توجه به بحرانها و بينظميهايي واپس نشسته است كه در آنها افراد اغلب در مقابل ستيزهجوييهاي گوناگون عليه امنيت، شأن و زندگي شخصيشان بيدفاع هستند. مثلاً اقدامات تروريستي ميتواند بر هركس و هر چيز و در هر زمان تاثير بگذارد. و از طريق همين واقعيت است كه اقدامات تروريستي دليل وجودي خود را در بستري مييابد كه در آن دولت ديگر تنها مدعي خشونت جمعي نيست. روشن است كه اين بينش نوسازيشده از مفهوم امنيت در نزديكي نيروهاي نظامي و جامعهي مدني به يكديگر تاثير داشته است، زيرا هر دو آنها بيش از پيش صحنههاي عمل مشابهي را اشغال ميكنند و كار و فعاليت آنها در خدمت آرمان مشتركي است. كافي است عمليات گوناگون حفظ صلح و بازسازي را در نظر بگيريم كه مشخصهي دورهي پس از جنگ سرد است و اين ديدگاه را مورد تاييد قرار ميدهد. شكست فاحش كنوني دخالت آمريكا در عراق به فاحشترين شكل به ما گوشزد ميكند كه تا چه حد همكاري مشترك نيروهاي مسلح و شهروندان غيرنظامي در چنين عملياتي امري تعيينكننده است. به رغم حملات به سازمان ملل، اين سازمان با تكاملي رواني روبرو بوده اما ساختار آن با تغييرات عظيمي كه از سال 1945 تا كنون در امواجي پي در پي رخ داده منطبق نيست. مثلاً، شوراي دائمي امنيت بازتاب جهان سال 1945 است و نه جهان سال 2006. هيچ كشور آمريكاي لاتيني، هيچ كشوري از آسياي مركزي يا جنوبي و حتي هيچ كشور آفريقايي يا غربي در آن حضور ندارد. بدون تغييرات ژرف در شيوهي ادارهي آن، نظام امنيت جمعي همان چيزي خواهد ماند كه هميشه بوده است: يك كشتي اسقاطي. به بيان ديگر، مسائل مربوط به صلح همچنان توسط موجوديتهاي ملي و حتي سازمانهاي منطقهاي مانند SOEC و OAS و OCS و غيره مديريت ميشوند، در حالي كه از چارچوب تنگ مرزها فراتر ميروند. پرسنل غيرنظامي كه عموماً مسئول گرفتن تصميمهاي مهمي در ارتباط با جنگ و صلح هستند، و نيروهاي نظامي كه اكثر اين تصميمها را به اجرا در ميآورند، بايد بياموزند كه با هم و با شهروندان همتاي خود در هر كشوري بهتر كار كنند و مسائلي را بررسي كنند و نظم بخشند كه گاهي از چهارچوب صلاحيت هر دولتي، هر قدر هم مهم و قدرتمند، فراتر ميرود. قرن بيستم، و در حال حاضر قرن بيست و يكم، شاهد تغييرات عمدهاي در قلمروهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ژئوپولتيكي بوده است. جنگ جهاني در ابتدا توازن قدرتها را برهم زد و رژيمهاي توتاليتر چپ و راست را به دنبال خود داشت و پس از آن با ظهور دمكراسي و پيدايش (کم¬رمقِ) امنيت جمعي مواجه گشتيم. استعمارزدايي به دنبال استعمار شاهد فروپاشي واپسين قدرتهاي استعماري بود، بدون اين كه عدم توازن قدرتها از بين رود. به اين ترتيب، جهان اسير حركت جريانهاي متضاد شد. حركت به سوي جهانيشدن در زماني شتاب گرفت كه تقسيم شمال و جنوب به نظر ميرسيد گسترده شده است. صلح سرانجام در مناطق آشوبزدهي قديمي تثبيت شد، و اين در حالي بود كه بيثباتي ژئواستراتژيك فورانوار افزايش مييافت. سرانجام، خطر رويارويي هستهاي ميان شرق و غرب كاهش يافت در حالي كه خطرات تكثير سلاحهاي هستهاي شدت گرفته بود. مفهوم جديد و سازمان تازهاي از امنيت بايد تمامي اين پديدههاي متضاد را مورد توجه قرار دهد، به ويژه آنكه بايد متضادترين رسانهها را در تماس با هم قرار دهد و مقدمتاً تماس بين سربازان و شهروندان غيرنظامي را حتي بين نيروهاي نظامي كشورهاي گوناگون به وجود آورد تا به هر طريق بتوانند يكديگر را به خوبي بشناسند. مسوليت مشترك ايجاد صلح طغيانهاي اخير رابطهي نيروهاي مسلح را با جنگ، با صلح و نسبت به جامعه عميقاً تغيير داده است. نيروهاي مسلح كه چيزي بيش از يك عنصر كليدي در بازسازي دمكراسي و صلح هستند، نقش مركزي در تحول جوامع ما برعهده دارند. اما از لحظهاي كه ما به صلح و تغيير اجتماعي علاقهمند ميشويم، لازم ميشود تا جامعه به صورت يك تماميت مورد توجه قرار گيرد. و نهاد نظامي، حتي اگر ويژگي خود را حفظ كند، نميتواند به عنوان يك واحد بسته و منزوي درك شود. تغييرات عمدهاي كه در نهاد نظامي رخ ميدهد مقدم بر مطالعهي روابط بين گروههاي اجتماعي ـ تخصصي ــ نيروهاي مسلح، جامعهي مدني، مقامات سياسي منتخب و رسانهها ــ است. اين مشابه آن است كه بگوييم پيشرفت به سوي صلح بايد از ابتكار عمل جامعه در كليت خود ناشي شود كه در آن نيروهاي مسلح در تحليل نهايي فقط يك وجه آن هستند. متعاقباً، اين مسئوليت مشترك بين پرسنل نظامي و شهروندان غيرنظامي است كه بايد براي شناخت بهتر جنبههاي گوناگون آن مورد تحليل قرار بگيرد. تحقق كار ائتلاف نيروهاي نظامي در اروپا و آسياي مركزي به دنبال گردهمايي سانتياگو در شيلي كه نيروهاي نظامي آمريكاي لاتين را با مهماناني از آلمان، فرانسه، هندوستان و پاكستان گرد هم آورد، تمامي شركتكنندگان خواستار آن بودند كه گردهماييهاي بعدي ائتلاف نيروهاي نظامي بايد در اروپا و آسياي مركزي انجام شود. آنها درك ميكردند كه با هدف تقويت و گسترش پويشهاي يك ائتلاف نظامي جهاني، كنفرانسهاي بعدي بايد در مناطقي برگزار شود كه براي صلح اهميت بنيادي دارند. سميناري سرگشوده در بهار 2007 در استراسبورگ برگزار خواهد شد اين سمينار افسران آلماني و فرانسوي، پرسنل نظامي كشورهاي آسياي مركزي، روسيه، تركيه، چين و ژاپن را گرد هم خواهد آورد. به دنبال آن يك گردهمايي دوم در بيشكك، قرقيزستان برگزار خواهد شد. هدف اين است كه پرسنل نظامي و شهروندان غيرنظامي از آسيا و اروپا كنار هم گرد آيند تا به نقش نيروهاي مسلح و ادغام آن در جوامع مدني مدرن بيانديشند. به دنبال «سمينار سرگشوده» در استراسبورگ، در پاييز سال 2007 در قرقيزستان يك گردهمايي با گفتگويي گسترده را شاهد خواهيم بود. سمينار استراسبورگ و گردهمايي بيشكك بايد همزمان برنامهريزي شود تا از انسجام آن اطمينان يابيم. پرسنل نظامي كشورهاي آسياي مركزي در تدارك سمينار استراسبورگ مشاركت خواهند داشت. هدف گردهمايي قرقيزستان شركت در ايجاد فضاي جديد براي اطلاعات و بحث با دمكراسيهاي جديدي است كه پس از فروپاشي اتحاد شوروي در سال 1990 به وجود آمدند. هر چند اين امر امكانپذير است، بايد تلاش كرد تا با نيروهاي مسلح در اين منطقهي بشدت تحريكپذير ارتباطي را پديد آورد. كشورهاي مورد نظر عبارتند از: قزاقستان، ازبكستان، قرقيزستان، تاجيكستان و تركمنستان. به دليل منافع قدرتمند ساير كشورها در اين منطقهي جغرافيايي، نمايندگاني از افغانستان، روسيه، چين، تركيه و ژاپن نيز دعوت شدهاند. |